خاطرات من 9


nedaieshabnam

ميگم عجب دنياييه ها......

داشتم به بچگي هاي نگين فكر مي كردم......اولا كه به دنيا اومده بود هميشه سر اون با مامان بابام دعوا داشتم......مي گفتن تو به اين بچه حسودي مي كني......حتي بهم مي گفتن قاتل و به نگين مي گفتن مقتول....

اوه اوه اين از همه خيط تره .....يه شب با مامانم بحثم شد و بعد اخر شب رفتم واسه نگين يه شيشه شير درست كردم ......اوردم گذاشتم بالا سرش......بعد اول مامانم ازش خورد ببينه يه وقت چيزي توش نريخته باشم......يعني تا اين حد فكر مي كردن من مي خوام نگين رو بكشم......خدايا برم به كي بگم.....اما الان كه بزرگ شده و خودش زبون داره به همه ميگه كه چقدر منو دوس داره......تا جاييكه اگه چند دقيقه پيشش نباشم خيلي بي تابي مي كنه.......به خاطر همين بابام زياد نمي ذاره جايي برم كه يه وقت نگين اذيت نشه بدون من.....اينقدر دوسش دارم و دوسم داره كه خدا ميدونه.....ولي مكافات دارم باهاش......شانس من شبا كه مي خواد بره دستشويي مامانمو بيدار نمي كنه......منو بيدار مي كنه.....كلا نوكر دربستشم....ولي هنوزم بابام ميگه اين بچه تو رو خيلي دوس داره ولي تو اونو دوس نداري......دلم مي خواد موهامو بكنم

يه چيز جالب ....پشه ها خيلي نگين رو نيش مي زنن.....بعد نگين قبلا اسم چندتا از كرم هامو پرسيده بود مثلا بهش گفته بودم اين كرم نرم كننده ست اين يكي پاك كننده ست و اين جور چيزا....بعد پشه نيشش زده بود اومده ميگه خواهرجون كرم پشه كننده نداريم؟



نظرات شما عزیزان:

pouyan
ساعت6:49---23 مرداد 1392
اخی اخی ...

چقدر سادگی بچه ها و بعضی حرفاشون دوست داشتنیه . حیف فقط یه خواهر بزرگ تر دارم . البته این بچه ها به بدی دارن جلو دوستات دقیقا چیزایی میگن که بسیار سکرته و نباید گفته بشه مثلا داداش کوچولوی دوستم یهو نه گذاشت نه برداشت گفت بابام همیشه به شایان میگه شایان توله سگ ... اقا این دوست من دیگه از فردا روش نمیشد به من نگا بکنه
پاسخ:خخخخخ


فیروزه
ساعت12:04---6 دی 1391
مثل من که ارمین شبا برا دستشویی مامانشو بیدار میکنه مامانشم منو بیدار میکنه...

آفتاب نیمه شعبان
ساعت21:58---25 مهر 1391
سلام گلم ممنون که سر زدیو راستی کدوم قالب قشنگتره؟
پاسخ:اين قالب جديدت خوشگل تره


سارا
ساعت0:26---30 شهريور 1391
زندگی خوردن و خوابیدن نیست

انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست.

زندگی چون گل سرخی است

پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف.

یادمان باشد اگر گل چیدیم

عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند.


سحر
ساعت9:39---29 شهريور 1391
وبسایتت خیلی خوشگله آهنگش هم خیلی قشنگه

گرگنما
ساعت23:17---26 شهريور 1391
بهشون حق میدم هر کاری از دست تو برمیاد

گرگنما
ساعت23:02---25 شهريور 1391
خوش گذشت

فرزانه
ساعت12:33---25 شهريور 1391
سلام دوست من خوبی از کامنتهای زیبات ممنونم بعد از یه مدت خیلی طولانی برگشتم منتظر حضور گرمت مثل همیشه در وبم هستم
دوستت دارم و از دور میبوسمت
فرزانه


بهار
ساعت11:50---25 شهريور 1391
قالب جدید مبارک عزیزم...


marya
ساعت10:29---25 شهريور 1391
آپم بوووووووووو دووووووووو بیییییییی آآآآآآآآآآآا

دخترآریایی
ساعت16:33---24 شهريور 1391
درود
جطوری؟
موزیک وبت عالیههههه
منم برگشتم
به زودی عکسای سفرمو میذارم تو وب
تا فردا
جات خالی شیراز عالی بود حالا عکسا رو میبینی
بهتریناش همون تخت جمشید و پاسارگاد بود
تا دیداری دیگر بدرود


محسن (تنهای شب)
ساعت15:24---24 شهريور 1391
این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ

خداحافظ ابجی


غروب
ساعت11:41---24 شهريور 1391
سلام
اه قاتل تو چه دختری هستی قاتل قاتل قاتل


ماریا
ساعت22:31---23 شهريور 1391
راستی
آپم


ماریا
ساعت22:30---23 شهريور 1391
نگینو دوس دارم
از طرف من ببوسش


Mr.Saeed
ساعت12:27---22 شهريور 1391
در باز شد؟

حتما" باد "شوخيش گرفته؛

مسخره!

ادای آمدنت را در می آورد...


بهار
ساعت11:41---22 شهريور 1391
در زیر باران ...



به درخواست چتر هم ... جواب رد میدهم ...



می‌خواهم ... "تنهاییم" را ... به رخ این هوای دو نفره بکشم ...!


جامانده...
ساعت20:07---21 شهريور 1391
نفسـ هايت..راعميــــــق بكش..
ازدلت كسي راكه بخواهي بيرون كني...و "او"،دلش نخواهدبرودبيرون ،كاركمي سخت ميشود... حالافكركن دل "تو"مال"او"باشد...يعني اصلامالك آن "دل"خودش باشد...بيرون كردنش بي انصافي ست...نه؟!حالا كارت سخت ترميشوداگرموقع رفتن بايستدكنار درقلبت وآيه نازل كند:
الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ/رعد،28
همان كسانى كه ايمان آورده‏ اند و دل‏هايشان به ياد خدا آرام مى‏يابد آگاه باشيد كه دل‏ها تنها به ياد خدا آرام مى‏ يابد .
نفسـ...بگويدمن رابيرون نكن...!"أَلاَ "..."آگاه باش"كه تنهابايادمن آرام ميگيري...انگاركه بترسدازقلب بي حضور خودش...انگاركه نمي خواهدتنهايت بگذارد.ناآرامت بگذارد...انگارنمي خواهدقلبت رادرطوفان ببيند،حال دلت راخراب ببيند.يخ زده ببيند.كسي غيرازخودش راتوي قلبت ببيند...قول"تَطْمَئِنُّ"مي دهد تادلت رابدست بياورد...


طراوت
ساعت0:17---21 شهريور 1391
سلام....
خیلی باحال بود.... برعکسش سر من اومده
البته لوس بازی نداشتما
بیشتر از جوانب دیگه ک ت ک!!!!!!!!
ممنون...


نازنین
ساعت22:07---20 شهريور 1391
گاهی دلت از سن و سالت میگیرد..

میخواهی کودک باشی..

کودک به هر بهانه ای به اغوش غمخواری پناه میبرد..

و اسوده اشک میریزد..

بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی...


محسن(تنهاي شب)
ساعت8:12---20 شهريور 1391
بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر، اما دلـــــــــــت میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است بخواند جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,| ساعت 1:11| توسط neda|


آخرين مطالب
» ...
» خداي من
» شايد آخرين نوشته
» خاطرات من 10
» لذت عشق به اين حس بلاتكليفي است
» زن
» عيد غدير والاترين عيد اسلامي
» عرفه.... روز دعا و نيايش
» friend
» سالگرد ازدواج امام علي (ع) و حضرات فاطمه (س)
» امام جواد(ع)
» روزهاي مدرسه
» خاطرات من 9
» من برگشتم
» خاطرات من 8
» خاطرات من 7
» خاطرات من 6
» خدا

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت